رسم وفا ز یار طلب می کنیم و نیست


وز بی وفا کنار طلب می کنیم و نیست

از باغ روزگار گلی تازه بر مراد


بی زخم نوک خار طلب می کنیم و نیست

جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمار


در دو روزگار طلب می کنیم و نیست

بویی ز عطر طره عنبر فشان یار


از باد نوبهار طلب می کنیم و نیست

سروی به اعتدال قد خوش خرام یار


بر طرف جویبار طلب می کنیم و نیست

صد دیده را ز خاک درش چشم روشنی است


ما نیز از آن غبار طلب می کنیم و نیست

بسیار بارهاست که ابن حسام را


در کوی یار بار طلب می کنیم و نیست